کدخبر: ۸۹۱۸۳
۰۲ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۰۷:۳۸
چاپ

یادداشت؛

مرثیه داغ جوانان لنده

داغ چند جوان رعنا و عزیز، این روزها لنده را به عزای بی‌پایان نشانده است؛ مهرشاد علیدادی، ابوالفضل محبوبی، فخرالدین محمدی، صادق محمدی، امیررضا علیزاده، معصومه پرتو، احمد بدری، عمار پایانی و دیگرانی که نامشان در اشک و آه مادران و پدران تکرار می‌شود. غمی که از واژه‌ها بزرگ‌تر است و زخمی که بر دل این دیار، جاودانه باقی خواهد ماند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبرلنده، فتاح بدری در یادداشتی نوشت:لنده این روزها، صدای شادی ندارد… صدای کوچه‌ها عوض شده، نسیم، بوی خاک نم‌خورده‌ی گورستان را می‌آورد و از میان هر خانه، صدای “وای جوانم” می‌پیچد.

ای کاش کسی می‌دانست غم جوان یعنی چه… غم جوان یعنی بغضی که در گلوی پدری می‌ماند و هرگز راه گریه پیدا نمی‌کند؛ یعنی تکیه‌گاه پدر، شانه‌هایی که دیگر نیستند. پدر، مردی که عمری در باد و باران ایستاد، حالا از شدت داغ، قامتش خم شده، نگاهش خیره به جایی که عزیزش خوابیده… گاهی زیر لب می‌گوید: «پسرم! دخترم! چرا رفتی؟» و می‌داند هیچ صدایی از آن سوی خاک نخواهد آمد.

مادر… آه مادر! داغ جوان برای مادر یعنی بریدن ریشه‌ی جان. یعنی دستی که هر شب بالش فرزندش را مرتب می‌کرد، حالا روی سنگ سرد قبرش نوازش می‌کند.

مادرانی که صدای خنده مهرشاد علیدادی را، نفس‌های ابوالفضل محبوبی را، چشم‌های فخرالدین محمدی را، نگاه صادق محمدی را، قد رشید امیررضا علیزاده را، چهره‌ی آرام معصومه پرتو را، متانت احمد بدری را، چشم‌های جوان عمار پایانی را، حضور آرام پیمان معنوی را، و هنر خاموش‌شده‌ی شهاب فتحی را در ذهن می‌چرخانند و می‌چرخانند… و سخت‌تر آنکه احمد و عمار نه پدر دارند و نه مادر، بلکه فرزندان دختر و پسر دارند؛ فرزندانی که هنوز به امید بازگشت پدر، چشم به راه در مانده‌اند.

و هنوز هم نام‌هایی هستند که در این لحظه بر زبان نمی‌آید اما در دل لنده، در دل خاک، تازه و زخمی‌اند: و… جوانانی که رفتند و نامشان با اشک و آه در گوشه‌ی هر خانه زمزمه می‌شود.

اندوه جوان رفتن، قلم را می‌شکند. چه بگویم از خانواده‌هایی که چراغ خانه‌شان خاموش شد، از آیینه‌هایی که دیگر چهره‌ی عزیزشان را نمی‌بینند، از خواهرانی که برادرشان را با گوشه‌ی روسری‌شان خاک گرفتند، از برادرانی که برای آخرین بار، پیشانی عزیزشان را بوسیدند و فهمیدند دیگر این پیشانی گرم نخواهد شد.

این روزها لنده فقط عزادار نیست… لنده زخمی است که هیچ وقت خوب نمی‌شود. هر کوچه‌اش یک قصه گریه است، هر دیوارش یک شاهد خاموش، و هر دلش یک قبر بی‌سنگ.

ای جوانان پرپر شده، نامتان جاودان باد؛ و ای مادران و پدران داغدار، اشکتان آسمان را می‌سوزاند…

انتهای خبر